پنجشنبه ؛ 09 فروردين 1403
21 فروردين 1400 - 17:23

اولین آموزش‌های موشکی در تیپ ۱۵۵ ارتش سوریه

۱۶ مهر ۱۳۵۹، در هفدهمین روز آغاز تهاجم سراسری رژیم عراق به کشورمان، اولین موشک کوتاه برد «فراگ ۷» ارتش عراق به شهر دزفول اصابت کرد که هفتاد نفر شهید و بیش از سیصد نفر زخمی بر روی دست مردم بی‌دفاع این شهر گذاشت.
کد خبر : 8753

پایگاه رهنما:

۱۶ مهر ۱۳۵۹، در هفدهمین روز آغاز تهاجم سراسری رژیم عراق به کشورمان، اولین موشک کوتاه برد «فراگ ۷» ارتش عراق به شهر دزفول اصابت کرد که هفتاد نفر شهید و بیش از سیصد نفر زخمی بر روی دست مردم بی‌دفاع این شهر گذاشت. رژیم متجاوز عراق در ادامه جنایت‌هایش تا آبانماه ۱۳۶۱، با بیش از ۶۵ فروند موشک دیگر، مردم زخمی و رنجور شهر مقاوم دزفول را مورد هدف قرار داد. روند موشک باران شهر دزفول و بمباران دیگر شهر‌های ایران از سوی دشمن متجاوز تا اواخر سال ۱۳۶۲ تداوم یافت.
آن موقع توپخانه سپاه زیر نظر حسن طهرانی‌مقدم فعالیت می‌کرد. حسن مقدم ِ. توپخانه بود قبل از اینکه بشود حسن مقدم ِ. موشکی! یکجا بند نمی‌شد تنها در مسیر جبهه-تهران هم کار نمی‌کرد. مجبور بود مأموریت‌های مختلف برود. یک روز باید به مرکز آموزش توپخانه‌ای که در اصفهان راه‌انداخته بودند سر می‌زد و یک روز باید می‌رفت سرکشی گروه‌های توپخانه در غرب و یک روز جلسه فرماندهان سپاه در مشهد.
تنها داخل ایران هم نبود. همان موقع‌ها مجبور شده بود همراه هیئت نظامی کشور به سوریه و لیبی برود؛ مقامات بالاتر رفته بودند پشت در‌های بسته که مذاکرات محرمانه انجام دهند و حسن آقا و سایرین رفته بودند از تسلیحات نظامی آن کشور‌ها دیدن کنند. بیش از همه چیز توجه حسن آقا به موشک‌ها جلب شده بود و همان موقع ساخت موشک شده بود یکی از آرزو‌های دوربردش. البته اولش به فراگ ۷ هم راضی بود. در حرف‌های مسئولین دقیق بود. توضیحات سلاح‌ها و خیلی از جزئیات را به خاطر سپرده بود تا اگر روزی به یکی از آن‌ها برخورد مقدماتی از آن در ذهنش باشد.
در واقع تیرماه ۱۳۶۳ محسن رفیق دوست- وزیر وقت سپاه- از سوی دو کشور سوریه و لیبی به طور رسمی دعوت شد. ثمره حضور وزیر سپاه در سوریه و لیبی و به دنبال آن سفر رئیس جمهور وقت- حضرت آیت الله خامنه‌ای- به آن کشورها، دست‌یابی ایران به این سلاح موثر و راهبردی – موشک میان‌برد- بود. در پی این دیدار‌ها و مذاکرات، حافظ اسد- رئیس جمهور سوریه – آموزش بکارگیری موشک به تعدادی از نیرو‌های ایرانی را متعهد شد و رئیس جمهور لیبی، برای تحویل تعداد محدودی موشک «اسکادبی» همراه با تجهیزاتش به جمهوری اسلامی ایران، قول همکاری داد.
پس از این مذاکرات و بی‌هیچ تعللی، تشکیل یگان موشکی در دل توپخانه سپاه پاسداران کلید خورد. سیزده نفر از نیرو‌های با سابقه توپخانه به همراه چند نفر مترجم، برای گذراندن آموزش بکارگیری موشک رهسپار سوریه شدند. سوری‌ها برای آموزش بکارگیری موشک، یک برنامه شش ماهه به نیرو‌های ایرانی ارائه می‌کنند. فرمانده توپخانه سپاه – حسن مقدم- که در این ماموریت، مسئولیت نیرو‌های ایرانی با او بود، از پذیرش مدت شش ماهه آموزش طفره می‌رود و سرانجام سوری‌ها را قانع می‌کند آموزش باید حداکثر در سه ماه به پایان برسد.
قبل از رفتن به سوریه بود که آقا رحیم از مقدم پرسید: «حالا که خودت هم می‌خوای بروی، موشکی رو چی کار کنیم؟! برای فرماندهی این مجموعه جدید کی‌رو معرفی می‌کنی؟ چون قراره چند پارتی موشک با تجهیزات به این زودی‌ها از خارج برسه، یک نفر رو به من معرفی کن که اون‌ها را تحویل بگیره و این مجموعه رو تا اومدن شما ساماندهی کنه.» مقدم گفت: «من امیرحاجی زاده رو پیشنهاد می‌دم. هم جوونه، هم خیلی فعاله...» صفوی، حاجی‌زاده را می‌شناخت. گفت: «خیلی عالیه. بچه خوبیه» اسم مجموعه هم شد «تیپ حدید»؛ و به این شکل اولین گام‌های تشکیل تیپ موشکی سپاه برداشته شد.
پنج شنبه سوم آبانماه ۱۳۶۳، موعد اعزام به سوریه بود. حسن مقدم سرپرستی گروه را بر عهده داشت. سیزده نفر بودند و دو نفر مترجم هم همراهشان می‌رفتند. همه‌شان جوان بودند و نوزده – بیست ساله نشان می‌دادند، به غیر از ناصر جمال بافقی و سید مهدی وکیلی که سن‌شان از دیگران بیشتر بود ناصر حدود ۲۸ سال و سید مهدی حدود ۳۵ سال داشت. در چهره چند نفرشان هنوز مویی سبز نشده بود از میان‌شان حسن مقدم، ناصر بافقی، مهدی، علی و پیرانیان متاهل و بقیه مجرد بودند. ساعت ۱۴:۳۰ با هواپیمای بویینگ ۷۴۷ از فرودگاه مهرآباد به مقصد دمشق به پرواز کردند. این پرواز، پرواز امید بود. امید ملتی که می‌خواست روی پای خودش بایستد. حسن آقا که سرپرستی نیرو‌های آموزشی را بر عهده داشت. تمام تلاشش این بود که هرچه سریعتر کار آموزش شروع شود و وقت‌شان به بطالت نگذرد. بچه‌ها را دور خودش جمع کرد و سفره دلش را پیش دوستانش باز کرد و از حساسیت ماموریت‌شان گفت: «جنگ به ما تحمیل شده، درآن شکی نیست. ما هم برای دفاع از دین، انقلاب و کشورمون، این همه سختی رو به جون خریدیدم. الان مسئولان و فرماندهان جنگ یک جور‌هایی چشم امیدشون به ماست. هر جور شده باید این آموزش رو خوب یاد بگیریم.»
حسن آقا و نیروهایش همگی لباس فرم سپاه به تن داشتند. محل قرارشان دفتر فرمانده تیپ «سرلشکر عبدالقادر» بود. برای جلسه برنامه ریزی دوره آموزشی، چهار نفر داخل رفتند، حسن آقا، مهدی، سیدمهدی و یک نفر مترجم. فرمانده از پشت میزش بلند شد و کنار نیرو‌های ایرانی دور میز عسلی نشست. همان اول نشان داد که احترام زیادی برای ایرانی‌ها قائل است. فرمانده سوری در میان حرف‌هایش از سپاه پاسداران، با عبارت «حرس الثوره الاسلامیه» نام برد و گفت: «من خوب می‌دونم سپاه پاسداران یعنی چه و چقدر مهمه. من جنگ ایران و عراق به خصوص عملیات‌های شما را دنبال می‌کنم. از پیشروی و پیروزی شما هم مطلعم، راستش کار‌های شما شبیه معجزه‌ست شما پدر امریکا رو در آوردید! انقلاب شما دنیا را متحول کرده، من شما و اهداف‌تون رو درک می‌کنم عظمت کار شما خیلی بیشتره...»
مترجم، ایرانی‌ها را معرفی کرد فرمانده سوری وقتی فهمید فرمانده توپخانه سپاه هم در این جمع جوان حضور دارد. بسیار خوشحال شد و همه را با نگاه عمیق خود از نظر گذراند. دستی بر ابرو‌های بلند و جو گندمی‌اش کشید و گفت: «من فکر نمی‌کردم این طوری باشه... آخه شما خیلی جوونین! شگفت زده شدم. شما درجه نظامیتون رو نگفتین؟» مقدم توضیح داد که ما درجه نداریم. سرلشکر عبدالقادر ابروهایش را بالا انداخت پیشانی‌اش چین خورد. گفت: «مگه به شما «مقدم حسن» نمی‌گن. پس چطور درجه ندارید؟» ایرانی‌ها به چهره همدیگر نگاه کردند. چیزی نمانده بود که بزنند زیرخنده. فرمانده سوری ادامه داد. «"مقدم" توی ارتش سوریه درجه نظامیه. یعنی سرهنگ ۲» وقتی مترجم گفته‌های فرمانده سوری را ترجمه کرد لبخندی چهره بچه‌ها را پوشاند. حسن آقا نگاهش را از صورت دوستانش گرفت و رو به سرلشگر عبدالقادر توضیح داد: «نام و نام خانوادگی‌ام" حسن مقدم" است و ربطی به درجه نظامی ندارد.

حسن آقا زود رفت سر اصل موضوع و گفت: «ما اینجا اومدیم که از شما کمک بگیریم. از معلومات شما در کار‌های موشکی استفاده کنیم. ما دشمن مشترکی داریم به نام اسرائیل. البته ما متوجه حمایت‌های سیاسی سوریه از ایران هستیم. اما این بار انتظار حمایت از نوع دیگه‌ای رو داریم.. حالا برنامه آموزشی ما چیه؟» فرمانده سوری گفت: «بله. سوریه حمله عراق به ایران رو از همون روز اول محکوم کرده و این بار هم فرمانده بزرگ ما، حافظ اسد، دستور داده، به شما افسران ایرانی موشک آموزش بدیم. محل آموزش هم توی همین پادگان تیپ ۱۵۵ موشکیه.»

ارسال نظرات