پنجشنبه ؛ 09 فروردين 1403
01 خرداد 1399 - 12:48
بخش نخست/ سردار اسماعیل احمدی مقدم:

سبک فرماندهی شهید بروجردی در امتداد سبک مدیریتی «نبوی» و «علوی» بود

همرزم شهید بروجردی گفت: سبک مدیریت و فرماندهی شهید بروجردی اخذشده از سبک مدیریت امام خمینی (ره) و در امتداد سبک مدیریتی «نبوی» و «علوی» بود.
کد خبر : 6391

پایگاه رهنما:

 

شهید «محمد بروجردی» از فرماندهان شهید هشت سال دفاع مقدس است که سال ۱۳۳۳ در بروجرد متولد شد. اقدامات تأثیرگذار و شجاعانه وی در جریان نهضت انقلاب اسلامی، از این جوان انقلابی، شخصیتی مبارز و مقاوم ساخت.

«محمد بروجردی» در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت امام خمینی (ره) به میهن، از سوی شهیدان عراقی و بهشتی به‌عنوان مسئول حفاظت از بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی منصوب شد و پس از آن سرپرستی زندان اوین را به‌عهده گرفت و مدتی بعد، یکی از ۱۲ نفری شد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بنیانگذاری کردند.

پس از توطئه‌های ضدانقلاب در غرب کشور، مسئولیت تشکیل سازمان «پیشمرگان کرد مسلمان» به وی سپرده شد؛ بنابراین «محمد بروجردی» به غرب کشور رفت و در آزادسازی مناطق زیادی از چنگال جدایی‌طلبان نقش مهمی ایفا کرد. وی با منش انسان‌دوستانه و روح بزرگ خود، در دل مردم کردستان جای باز کرده و به‌عنوان «مسیح کردستان» لقب گرفت.

«محمد بروجردی» سرانجام در اول خرداد سال ۱۳۶۲ همراه با عده‌ای دیگر از همرزمان خود، در مسیر جاده مهاباد - نقده، بر اثر انفجار مین، به فوز عظیم شهادت نایل آمد.

به‌مناسبت سالروز شهادت مسیح کردستان، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس گفت‌وگویی را با دوست نزدیک و صمیمی سردار شهید «محمد بروجردی» یعنی سردار سرتیپ «اسماعیل احمدی مقدم» که در تاریخ ۲۹ فروردین سال ۱۳۹۸ انجام داده را منتشر کرده است که در ادامه ماحصل آن را می‌خوانید.

اوّلین برخورد با شهید بروجردی

اوّلین برخوردم با شهید بروجردی تیرماه سال ۱۳۵۸ بود؛ در پادگان سعدآباد دو هفته آموزش دیدیم و بعد آمدیم پادگان، ولی عصر (عج). فرمانده پادگان، ولی عصر (عج)، شهید بروجردی بود. در زمین صبحگاه پادگان که خاکی هم بود، ما را تقسیم کردند. شهید بروجردی آمد و ایستاد و توضیحاتی داد. گفت که چگونه گروهان‌بندی و گردان‌بندی کرده‌اند.

سبک فرماندهی شهید بروجردی در امتداد سبک مدیریتی «نبوی» و «علوی» بود

اولین ساختار نظامی در سپاه را بروجردی راه انداخت. قبل از آن فلّه و دَرْهَم بود! یعنی شرایط خطرناکی که در نقطه‌ای از کشور پیش می‌آمد، برادر «ابوشریف» می‌آمد و بچّه‌ها را به خط می‌کرد و بعضی را که به نظرش قابلیت‌های بهتری داشتند، معیّن می‌کرد و به مأموریت می‌فرستاد.

آن‌جا بچّه‌های تهران بودند، شیطان و شلوغ و اهل پارازیت. از پارازیت، مقصودم ایجاد یک خط فرعی طنزآلود و بامزه درکنار خط اصلی و مهم حرف‌های فرمانده است؛ مثلاً وقتی فرمانده خیلی جدّی از احتمالِ شهادت بچّه‌ها سخن می‌گفت، کسی هم پیدا می‌شد که یک‌باره با صدای بلند و لحنی مشتاقانه بگوید: «عاشقش‌ام!» که اشاره به «عشق پاسداران انقلاب اسلامی به شهادت» داشت و موجب خنده همگان می‌شد.

بعد از هر پارازیت که باید کوتاه، به‌موقع و هنرمندانه ارائه می‌شد، شلیک خنده بچّه‌ها بود که به آسمان برمی‌خاست و کلّاً رشته‌ی کلام را از دست فرمانده به در می‌برد.

یک‌بار که کثرت پارازیت‌ها، داشت مشکل‌ساز می‌شد، بروجردی برای همه بچّه‌ها تنبیه مشترکی درنظر گرفت و گفت: «برادران! پارازیت می‌دهید، همه هم می‌خندید، پس باید با هم تنبیه شوید!».

بچّه‌ها کمی جا خوردند، بعد بروجردی گفت: «سه دور، دور میدان صبحگاه باید بدوید. وقتی سوت می‌زنم باید شروع کنید». سه دور دویدن همه را از نفس می‌انداخت و تنبیه مناسبی بود که بچّه‌ها دیگر هوس نکنند پارازیت بدهند.

بروجردی سوت زد و دویدن شروع شد؛ ولی بچّه‌ها با تعجّب دیدند که خودِ او هم با بقیه شروع کرد به دویدن. البتّه بچّه‌ها در حال دویدن باز هم ول‌کن نبودند، جوک می‌گفتند و تکّه می‌پراندند و می‌خندیدند.

با همه این حرف‌ها، بروجردی همراه بچّه‌هایی که تنبیه شده بودند، در میدان صبحگاه، سه دور را دوید، در حالی که تبسّم زیبایش را هم بر لب داشت.

این بود که بعضی می‌گفتند: «این هم شد فرمانده! نه خشونتی دارد، نه اهل بلند صحبت کردن است، تازه تنبیه هم که می‌کند، خودش هم جزو تنبیهی‌ها می‌دود!».

سبک فرماندهی شهید بروجردی در امتداد سبک مدیریتی «نبوی» و «علوی» بود

ظاهر بروجردی

پادگان ولی عصر (عج) از «گارد شهربانی» به ارث رسیده بود. انبار هر کدام از ساختمان‌ها را باز می‌کردیم، هر کسی یک لباس نو یا دست‌دوم پیدا می‌کرد و می‌پوشید و هر پوتینی هم که اندازه پای‌اش می‌شد، به پا می‌کرد. کسی در قید و بند ظاهرش نبود. مُشتی لباس پلنگی هم آن‌جا بود، شهید بروجردی هم یکی از همان لباس پلنگی‌ها را برداشت و پوشید؛ در حالی که پیراهن گشادش روی شلوارش آمده بود. با این وضعِ لباس، گتر هم کرده بود! لباس پلنگی‌اش را که خوب برانداز می‌کردی، متوجّه می‌شدی یک آستینِ آن کم‌رنگ است و دیگری پُررنگ! خلاصه یک لباس جالبی بر تن کرده بود!

این سر و وضع خودش اسباب پارازیت‌سازی‌های متعدّد بود؛ البتّه بروجردی که خودش هم بچّه جنوب‌شهر بود و با فرهنگ لات‌ولوت‌ها هم آشنایی داشت، انصافاً خوب تحمّل می‌کرد.

شهید بروجردی، فرماندهی در سَبْکِ مدیریتی پیامبرگونه

شهید بزرگوار «محمد بروجردی»، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی «فرمانده» من بوده است. آغازِ آشنایی و محور اصلی ارتباط‌مان، همین فرماندهی شهید بروجردی و فرمان‌بریِ من از او بود. از این جهت لازم است قبل از آن‌که به بیان خصال و خصوصیاتِ والای آن شهید گران‌قدر بپردازم، کمی درباره‌ی سَبْک‌های «فرماندهی» ـ یا به تعبیر عمومی‌تر، همان «مدیریت» ـ که آغاز ارتباط ما را رقم زد، توضیح دهم.

در علم مدیریت، «سطوح» یا «سبک‌ها» گوناگون مدیریت مطرح است؛ به‌عنوان مثال، «مدیریت آمرانه و اقتدارگرا» داریم که با دادن دستور‌های واضح و صریح از طرف مدیر ـ حتّی در امور جزئی ـ شناخته می‌شود.

در «مدیریت مشورتی» هرچند اصالتِ دستور دادن، سر جای خودش هست؛ ولی مدیر یا مسئول وقتی می‌خواهد کاری را به انجام برساند، مقیّد است که از دیگران هم مشورت بگیرد.

در «مدیریت تفویضی» شخصِ مدیر از دیگران هم کمکِ مدیریتی می‌گیرد تا دستوراتش انجام شود. «مدیریت مشارکتی» نمونه‌اش «هیئت» است که در آن، رئیس و مرئوس معلوم نیست؛ نه این‌که رئیس و مرئوس نداشته باشد. هیئت، مسئول و بزرگ‌تر دارد؛ ولی چنان فضا، صمیمانه و دوستانه است که نمی‌توان رئیس هیئت را از بقیه افرادی که مشغول کمک کردن هستند، تشخیص داد؛ البتّه هیئت رئیس دارد؛ ولی وجودش محسوس نیست، همه با هم برادرانه کمک می‌کنند و رجحان و برتری نسبت به هم ندارند. کار‌هایی که در هیئت از قبل معلوم و معیّن شده و به منزله دستور‌های مدیریتی است، با مشارکت گروهی، به خوبی پیش می‌رود و به‌طور منظّم به انجام می‌رسد. این‌که به کار‌های نامنظم می‌گویند هیئتی، تعبیر درستی نیست؛ البته کار‌هایی که با صمیمیت و دوستی فراوان، به درستی و با قوّت، پیش می‌رود، تعبیر هیئتی برازنده‌اش است. باید توجّه داشت مدیریت هیئت، مدیریتی اصیل، رشدیافته و برجسته است.

یک نوع مدیریت هم هست که غربی‌ها در اصطلاحات‌شان، برای توصیف آن، از کلمه‌ی «کاریزماتیک» استفاده می‌کنند. در مدیریت کاریزماتیک، فرمانبری به خاطر نوعی تقدّس شخص مدیر یا فرمانده اتّفاق می‌افتد. می‌گویند رهبری کاریزماتیک در شرایط بحران‌های اجتماعی که جامعه به‌دنبال منجی می‌گردد، ظهور پیدا می‌کند و ممکن است منفی باشد، مثل هیتلر یا مثبت... غربی‌ها از توصیف دقیق این سَبْک از مدیریت ناتوان‌اند. آنان معتقدند بروز و ظهور چنین مدیریتی، برمبنای سوءاستفاده از ضعف‌های آحاد مردم، خصوصاً در دوران‌های سخت معیشتی، شکل می‌پذیرد و به القای وجود نوعی اعتبار، برگزیدگی و شکست‌ناپذیری در شخص فرمانده می‌پردازد که البتّه کاذب است و واقعیت ندارد؛ ولی با نوعی نیرنگ‌سازی بالاخره در دل مردم جا بازمی‌کند.

خوب حالا دوباره برمی‌گردم به موضوع فرماندهی شهید بزرگوارمان محمّد بروجردی؛ فرماندهی شهید بروجردی را در هیچ‌یک از سبک‌هایی که برشمردم، نمی‌شود قرار داد و برتر از همه این‌هاست. در مدیریت او و کسانی همچون او، عنصر «تقدّس» و «تکیه کامل بر دین» وجود دارد؛ ولی «فریفتن یا فریفته شدنِ زیرمجموعه» که بعضاً از خصوصیاتِ مدیریت کاریزماتیک غربی است، وجود ندارد. شخصیّت شهید بروجردی مملو از «صداقت» و «راستگویی» و «اخلاص» بود.

در توصیف و تشریحِ مدیریت کاریزماتیک غربی، اختلاف‌ها و ابهامات زیادی وجود دارد که به‌وضوح معلوم نیست؛ چرا برخی از اقبال‌ها و استقبال‌های مردمی نسبت به شخصی که به اصطلاح «کاریزما» دارد، واقع می‌شود؛ ولی در فرماندهی و مدیریت شهید بروجردی همه چیز واضح و روشن بود. او باور داشت که خداوند متعال در قرآن کریم و معصومان (ع) در روایات، وعده‌هایی فرموده‌اند و وقتی فرمانده یا شخصِ مدیر طبق آن سنّت‌های الهی حرکت کند، حتماً آن وعده‌ها تحقّق پیدا می‌کند.

سبک فرماندهی شهید بروجردی را می‌توان «پیامبرگونه» نام داد؛ رهبری پیامبرگونه برتر و بالاتر از رهبری کاریزماتیک می‌باشد و صادقانه، الگوی روح و روان و قلب پیروان خود است. این، همان جنس و همان سَبْکِ تقلیدشده و برگرفته از مدیریت امام خمینی (ره) است که شهید بروجردی با تمام وجود به حضرتش عشق می‌ورزید. سبک مدیریت و فرماندهی شهید بروجردی اخذشده از سبک مدیریت امام خمینی (ره) بود، در امتداد و ادامه‌ی مدیریتی «نبوی» و «علوی» (ع).

نظریه‌پردازانِ غربی، چون به «خداوند متعال»، «پیامبران الهی و جانشینان‌شان» (ع)، «غیب» و «آخرت» مؤمن نیستند، هرگز این فرماندهی توأم با تقدّس و نفوذ بسیار عمیقِ الهی را در قلبِ پیروان، درک نخواهند کرد.

در فضای مدیریتیِ «پیامبرگونه»، همه افراد فرمان‌بر دوست دارند آن‌چه را دستور داده شده است، ولو به قیمت فدا کردن آبرو و جان و مال‌شان، برای خدا به انجام برسانند. از ویژگی‌های عجیب «مدیریت پیامبرگونه» ـ این است که در آن «دستور» حرف اصلی را نمی‌زند، دستوری در کار نیست؛ همین‌که رهبر نظریات و خواسته‌های خود را بیان می‌کند، همه زیرمجموعه فعّال می‌شود تا آن نظر، عملی شود. در این سطح یا سبک از مدیریت، «رهبر» سخنرانی می‌کند؛ ولی همه آن را به منزله خاص‌ترین دستورات منظور کرده و اجرای آن را پیگیری می‌کنند.

از برکت وجود امام خمینی (ره)، شهید بروجردی صاحب برترین سبک در فرماندهی و مدیریت بود و آن‌چه را به انجام می‌رساند، هرگز مثلاً با دستوردهیِ صرف، مشورت، یا تفویض اختیارات، یا حتّی مشارکت، به‌تن‌هایی انجام‌شدنی نبود؛ همان‌طور که گفتم جنس مدیریت و فرماندهی او شبیه جنس فرماندهی انبیای خداوند متعال و اولیای الهی (ع) در این کره خاکی بود.

هرچه از شهید بروجردی بگوییم از خاطرات و تاریخچه زندگی و مبارزاتش، همه و همه فرع بر مسئله است؛ مسئله‌ی اصلی همین پیامبرگونه‌بودنِ فرماندهیِ شهید بروجردی است؛ اگر کسی این موضوع را نفهمد، نه می‌تواند شهید بروجردی را بفهمد و نه می‌تواند او را به دیگران بفهماند.

سبک فرماندهی شهید بروجردی در امتداد سبک مدیریتی «نبوی» و «علوی» بود

سواد شهید بروجردی

شهید بروجردی، تحصیل‌کرده و باسواد بود؛ ولی مدرک تحصیلی نداشت. خطّش هم به‌قولِ معروف خرچنگ‌قورباغه بود! دست‌نوشته‌هایی از او دارم که به یادگار نزد خود نگهداری می‌کنم. خوش خط نبود؛ ولی فرهیخته و سخن‌ور بود. بعضی در مورد شهید بروجردی به اشتباه، می‌گویند ایشان سواد چندانی نداشت؛ اصلاً این‌طور نیست. شهید بروجردی شخص فاضل، آگاه و تحصیل‌کرده‌ای بود؛ ولی «مدرک تحصیلی» نداشت؛ بین این دو موضوع، یعنی «تحصیلات نداشتن» با «مدرک تحصیلی نداشتن»، خیلی فرق است.

ایشان از شاگردان مرحوم «آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی» بود و در «حوزه علمیه‌ی مجتهدی» درس «اخلاق» خوانده بود و منبر و مجلس بعضی روحانیون صاحب‌فضیلت و دانشمند را نیز درک کرده بود. مطالعات فراوانی داشت و از همه مهم‌تر با قرآن خیلی مأنوس بود، قرآن کریم را برای فهمیدن و عمل کردن به یکایک آیاتش می‌خواند.

شهید بروجردی فردی متفکّر، اهلِ مطالعه و صاحب‌نظر بود، چه در مسائل سیاسی و چه در مسائل دفاعی و امنیتی.

شهید بروجردی اهل فکر بود، اهلِ درک بود و رشدیافتگی خوبی در شخصیت فکری و عقلانی داشت. سخنرانی‌هایی که می‌کرد، نشانه تسلّط او به موضوعات و مفاهیم قرآنی بود، همچنین احادیث خاص و جالبی را در سخنرانی‌هایش موضوع استناد قرار می‌داد که حکایت از آشنایی عمیق او با احادیث شریف داشت؛ با روحِ قرآن و حدیث، انس پیدا کرده بود؛ البته در شیوایی و رعایت فنون و آداب سخنوری، مثلاً مثل مرحوم فلسفی، آن واعظ و سخنور توانا، نبود؛ ولی، چون مطالبی را که می‌گفت از عمق وجودش به آن باور داشت، مؤثّر می‌افتاد.

اصلاً این‌جور نبوده است که شهید بروجردی فردی عامی و کم‌سواد باشد. او بازگوی آموزه‌های دیگران نیست، به قول معروف شبیه بلندگو یا ضبط‌صوت نیست، بلکه هرچه می‌گوید انعکاس خودش و درونش است، همان چیزی که درون اوست بلوری شده و شیشه‌ای شده و شما آن را می‌بینید و می‌شنوید. بروجردی، ظاهر و باطنش یکی بود و همین نشانه بارز رشدیافتگی آن شهید عزیز بود.

ارسال نظرات